پایگاه اطلاع رسانی مسجدسلیمان
پایگاه اطلاع رسانی مسجدسلیمان
ســردیــارون بـخـتـیـاری

جنگهای ابوالقاسم خان بختیار بارژیم پهلوی (سری دوم)

بر اساس سند شماره 181302 مورخ 21/6/1322 موجود در مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، دخالت خارجیان ( آلمانها) در امور داخلی کشور موجب تحریک ابوالقاسم بختیار و برپایی غائله از سوی وی در منطقه بختیاری گردید. بر همین اساس امان الله جهانبانی و فضل الله علی آبادی مامور سرکوب غائله مزبور شدند. اگرچه بسیاری از خوانین مسن و شاغل در دستگاهها و وزارتخانه های دولتی طرفدار سنتی انگلیسی ها بودند ، اما هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم بیشتر خوانین جوان و اکثریت عشایر بختیاری به آلمانها گرایش داشتند. گرایش عمومی بختیاری ها به آلمانها ، زمینه حضور آلمانها را در خاک بختیاری فراهم می ساخت.اگر آلمانها موفق می شدند جریان استخراج و صدور نفت را در حوزه های نفتی مختل کنند ، می توانستند موتور جنگی نیروهای متفقین را از حرکت بازدارند و آنها را زمین گیر کنند.به همین دلیل تلاش فراوان کردند تا در بین خوانین بختیاری نفوذ کنند و مناطق نفتی را دچار تشنج و اغتشاش نمایند. خوانین جوان بختیاری به چند دلیل به آلمانها تمایل داشتند: تنفر عمومی مردم ایران از انگلیس ، بر احساسات خوانین جوان و پرشور بی تاثیر نبود. مردم ایران که از انگلیسی ها آسیب دیده بودند، مترصد فرصتی بودند تا به آنها ضربه وارد سازند. از سویی دیگر ایل بختیاری به وسیله رضاشاه که تحت حمایت انگلیس بود ، ضربات سختی خورده بود. بختیاری ها که از این موضوع به خوبی آگاهی داشتند ، بی میل نبودند تا ضرب شصتی به انگلیسی ها نشان دهند. آن دسته از خوانین بختیاری نیز که به هر دلیلی از حکومت ناراحت و دلخور بودند نیز درصدد بودند تا با تمایل به آلمانها به این مساله واکنش نشان دهند. این عوامل به همراه تحریکات و تبلیغات ماموران دولت آلمان دست به دست هم داد و منطقه بختیاری را سمت اغتشاش و آشوب به نفع آلمانها سوق داد.

 به دنبال عزل ابوالقاسم خان از فرمانداری کاشان ، درنیمه دوم اسفند سال 1320 وی به اتفاق هشت نفر از جمله  چهارنفر از خوانین کهگیلویه به اسامی عبدالرضاخان ضرغام پور ، محمدعلی خان طیبی ، پسر سرتیپ خان ،  یک نفر از خوانین دشمن زیاری ، ناصرخان قشقایی و سروان علوی با دو دستگاه اتومبیل مخفیا نه تهران را به مقصد اصفهان ترک کردند. با اطلاع دولت از خروج ابوالقاسم خان از تهران ، به واحدهای نظامی دستور داده شد ، سریعاً وی را دستگیر کنند و به تهران بفرستند. وی در یک جنگ و گریز به « بونک » در منطقه سمیرم رسید و با اسب خود را به فلارد رساند ، خوانین فلارد استقبال شایانی از وی  نمودند. بسیاری از اهالی لردگان از مدتها پیش به خرید اسلحه و مهمات مبادرت کرده بودند. با تجهیز عشایر انتظار می رفت که منطقه در آینده نزدیکی شاهد تحرکات و آبستن حوادث خواهد بود. (سند شماره 1) ابوالقاسم خان در منطقه جانکی مستقر شد. نامه هایی به کلانتران و کدخدایان طوایف بختیاری نوشت. ضمن تحریک احساسات ایلی و یادآوری ظلم و ستم رضا شاه ، آنها را به همکاری و همراهی فراخواند. وی هدف بزرگتری نیز مدنظر داشت و آن اتحاد طوایف لر زبان به ویژه بختیاری ها و طوایف کهگیلویه و بویراحمد بود. او می خواست با ایستادگی در مقابل دولت مرکزی، به نفع آلمانها وارد عمل شود و کنترل منطقه را بدست گیرد. ابوالقاسم خان تلاش کرد تا از وضعیت بوجود آمده استفاده لازم را ببرد. وی به جمع آوری نیرو و سازماندهی آنها پرداخت. طوایف بختیاری نیز که دلخوشی از حکومت پهلوی نداشتند به ابوالقاسم خان پیوستند.( امیری ،1385: 252،253 ؛ امیرحسینی نیکزاد : 293،294) به دستور ابوالقاسم خان « قاید نصیر تامرادی » مامور خلع سلاح پاسگاه لردگان و« ملا ولی قاید گیوی » مامور بستن « گردنه کره » شدند. نوروز سال 1321 شمسی را ابوالقاسم خان در جانکی سپری کرد.  افراد مسلح تحت امر وی به حدود پانصدنفر می رسیدند. روستای« کوشکی » که نزدیک به گردنه کره بود ، به عنوان مرکز  فرماندهی و محل استقرار اردوی نظامی انتخاب شد. چند درگیری پراکنده با قوای دولتی صورت گرفت. به دنبال شورش ابوالقاسم خان بخش وسیعی از خاک بختیاری تا نزدیکی بروجن ناامن و آشفته شد. با گسترش ناامنی ، در اردیبهشت ماه سرهنگ « شمسی » به همراه شخصی به نام « علیزاده » که با ابوالقاسم خان رابطه دوستی داشت ،  به ملاقات ابوالقاسم خان آمد و اظهار داشت که سرلشگر زاهدی ، خواهان ملاقات با ابوالقاسم خان است. سرلشگر زاهدی که در این زمان فرمانده لشگر اصفهان بود ، خود متهم بود که به آلمانها تمایل دارد و هدایایی از آنها دریافت کرده بود(اسفندیاری ،1385) ( به همین خاطر مدتی بعد توسط انگلیسی ها بازداشت و به سرزمین فلسطین تبعید گردید) روز 14 اردیبهشت در گردبیشه ملاقات صورت گرفت.  مذاکرات شش ساعت به طول انجامید. پس از بازگشت از مذاکره ،  ابوالقاسم خان گفت:  به تهران می روم بعد از ده روز تا دو هفته بر می گردم. از درگیری با قوای دولتی خودداری کنید ، تنفگچی ها را از گردنه فراخوانید و گردنه را  تحویل ارتش دهید و اجازه دهید نیروی نظامی وارد منطقه شود.( خسروی1384 : 329-337) به نظر می رسد با رویگردانی سرلشگر زاهدی از آلمانها ، ابوالقاسم خان نیز به تبعیت از وی دست از شورش برداشت و روانه اصفهان شد. اما این پایان کار نبود ،  در بهار 1321 طرفداران ابوالقاسم خان در گرمسیر درگیری پراکنده ای با قوای دولتی داشتند. کلانتران بختیاری متحد اولاد حاج ایلخانی مردم را به شورش تشویق می کردند. با ورود ایل به ییلاق بر دامنه و شدت تنش ها افزوده شد ، جنگ و گریزهای پراکنده ای نیز انجام گرفت. یک ستون از واحدهای نظامی در منطقه شهریاری مستقر شد. طرفداران ابوالقاسم خان تصمیم گرفتند به این نیروها شبیخون بزنند. در اواخر تابستان 1321 شبیخون انجام گرفت. با «  شبیخون شهریاری »( بیرگان ) اوضاع منطقه بسیار متشنج شد. در این شبیخون ،  یک افسر( دکتر مظاهری )  و چند نظامی دیگر کشته شدند.  مدتی بعد کاروان آذوقه نظامیان بدست بختیاری ها افتاد. جنگ و گریزبا قوای دولتی به « دشتک» و « الیکوه» کشیده شد. ابوالقاسم خان به فارسان آمد. پس از مشاوره با بسیاری از کلانتران وریش سفیدان متحد خود ، اردوی نظامی در « چال نمد » بالای گوجان برپا شد. پس از آن ابوالقاسم خان با بسیاری از خوانین بختیاری به رایزنی پرداخت و آنها را به برپایی نشستی در چغاخوردعوت کرد. در نشست چغاخور پس از شور و گفتگوی بسیار و با هدف احیای ساختار و نظام ایلی ، منطقه بختیاری را به چند بخش تقسیم کرد، برای اداره مناطق و طوایف احکامی برای کلانتران صادر کرد. با شروع کوچ پاییزه ، ابوالقاسم خان تمایل داشت تا دامنه شورش به گرمسیر بختیاری یعنی خوزستان کشیده شود. به همین خاطر بسیاری از کلانتران متحد خود مانند  نادرقلی خان بختیار ،  حاجت مرادخان بهداروند  ، جعفرقلی خان رستمی بابادی و آرضی خسروی بابادی را مامور سازماندهی و گسترش شورش در خوزستان کرد. این افراد موظف بودند کلانتران ، ریش سفیدان و عامه مردم را تحریک و ترغیب به شورش کنند. آنها با این هدف به اندیکا و لالی عزیمت کردند.

 

اشعار محلی:

      ز زراو دیربی ونم ، به شهریاری                         اسمال خان1  ، دکتر زید وا صد نظامی

      اسمال خان ، قاسم خان هی لر باریک                             اوردی قر نظام به شو تاریک

     سربازون منه چادر نبین خوردار                           بلدی شوخی زنم مختار سردار2

     آقلی3 و آرضی4 سره سوارون                          تاخت اورد ز کوه به لم چی سیل و بارون

     مهراب خان عجمی همتا نداری                         چی خودت پیدا ندا من بختیاری

     ا ُسُکه وِ  بیرِگُـن  شَو خین  اِزیدُم                       تیر وَندم سرهنگ تموم  دُکتر زیدُم

    شرشر مسلسل ، تک تک برنو                          داغ زدست آرضی شو نی کنه خو

 

توضیحات

1-اسماعیل خان بهداروند    2- آمختار آل جمالی   3- آقلی- جعفر قلی خان رستمی بابادی یکی از کلانتران آرپناهی 4-آرضی خسروی بابادی یکی از کلانتران بابادی آرپناهی

 

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نيكي
ساعت9:11---18 تير 1391
يه چيزي بگم بخدا راست ميگم من نوه ي ابوالقاسم خانم

خالد
ساعت13:02---20 تير 1390
آمهراب عجمي همتا نداري ** چي خوت پيدا نويد من بختياري. من بختياري نيستم اما ولي تاريخ بختياري را حفظم .آزاري خان اميرخاني دهكردي پدر بنده مي باشد كه در تاريخ 22 خرداد 1390 به ديار باقي شتافت . نه بنگ تفنگ مونده ، نه رزم شيرون ** چي تو گير نييايه هرگز،‌بدورون .

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.