بختياري و شاهنامه فردوسي(هفت لشگر)

در سرزمين بختياري از ديرباز كتاب شاهنامه فردوسي بنام هفت لشگر(هفلشگر)مشهور بوده وبندرت مي شود  در خانه اي اين كتاب را نيافت در هر طايفه افراد با ذوقي بودندكه شاهنامه را با سبكي خاص وبا آواز خوش مي خواندند. از  دوراني كه قلم وكاغذ مورد استفاده قرار گرفت بختياريها با نخستين كتابي كه آشنا شده اند ،شاهنامه بود كه بيشتر در مكتب  خانه ها مورداستفاده قرار ميگرفته ملا هاي مكتب خانه دانستني هاي خود را در مورد اين كتا ب حماسي براي دانش آموزان خود شرح مي دادند درمجاس خوانين بختياري  خواندن شاهنامه يا هفلشگر جزو برنامه رسمي بودلياردمستشرق انگليسي مي نويسد كه در مجلس محمدتقي خان چهارلنگ كتا ب شاهنامه را ميخواندند  احساس كردم كه موي بر اندام مجلسيان راست مي شود چشمها قرمز  وچهره ها بر افروخته ميشود  وروزي بعد از خواندن شاهنامه  محمدتقي خان از جا برخاست وتفنگ خود را حمايل دوش نمودوسوار بر اسبي  به جنگل  رفت  وشيري را شكار نمود .

هنگامي كه سفيران انگيس  وروس بحضور سردار اسعد آمدند موضوع مذاكره با محمد عليشاه را در ميان نهادند ژنرال قونسول انگليس در پاسخ سردار اسعد كه پا فشاري در استقرارنهضت مشروطه داشت  با لحن تهديد آميزي  گفت چنانچه به نصايح دولتين روس وانگليس توجه نشود  مسئوليت بعهده شخص  سرداراسعد خواهد بود  در آن هنگام سردار اسعد شديد ا اعتراض نمودن وگفت  مقصود استقرار مشروطيت است  وقصد  وخونريزي نداريم  ما دست خالي به خانه بر نمي گرديم تاتقا ضاي ما مورد قبول  واقع شود .

سفير انگليس از سردار اسعد پرسيداگرتقاضاي شما مورد قبول قرار نگيرد چه خواهيد كرد  .سردار اين شعر پير توس فردوسي،  بلند آسمان را بر خواند:

بنام بلند ار بغلطي به خون        به  از زندگاني   به ننگ اندرون

يعني يا فتح يا مرگ پر افتخار

علي اصغر خان بختيار كه اميري شاعر مسلك بود در پاي سر اك بفا صله پنج كيلومتري شهرستان ايذه توقف كرده بود پيكي به ايذه اعزام كرد به سر هنگ ملك مرزبان پيام داد كه ايذه را تخليه كند ويا تسليم شود  يكي از همرا هان او پرسيد  اگر پادگان ايذه تسليم نشود  جوابت از سوي آنان منفي باشد چه خواهي كرد  خان به شعر فردوسي اشاره كرد وگفت  .

 اگر جز بكام من آيد جواب     من وگرز وميدان افراسياب

ابوالقاسم خان بختيار در مقابل تهديد لشگر زرهي خوزستان از شعر پير توس  استمرار جست وبه وي پيام داد  .

چوشاهين به اوجم نيم خاكسار         مكانم  بود قله روزگار

مرا  گر كنون بخت ياري كند        ابر چرخ گردون سواري كند

مرحوم اسدخان بهداروند در معاصره شاهزاده قاجار در د‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ز اسدخان قرار  گرفت اين  شعر  فردوسي  را از بالاي د‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‌ز به گوش شاهزاده رساند:

مرا سر نهادن  گر شود زير سنگ                از آن به كه نامم  بر آيد به ننگ

نبيند مرا زنده بر بند كس                     كه روشن روانم بر اينست وبس

 شادروان بي بي مريم بختياركه از زنان نادره روزگا ر بود كه هنگامي  كه مبارزان مشروطه  به او پناه بردند از آنان حمايت كرد و نگذاشت به آنا ن آسيبي  برسد  روزي كه افسر اعزامي از اصفهان  براي جلب  وحيد دستگردي و وديگر شاعران پناهنده  به  در قلعه بي بي مريم آمدند  شخصا به  افسر اعزامي گفت  اگر جانم را بستانند  پناهنده  گان را تحويل نخواهم داد و اين شعر را به افسر اعزامي وهمراهانش برخواند :

 زكف بن بفكنم اين  تير و شمشير كين             بزن چنگ بيداد را برزمين   

 پناهندگان  را منم پاسدار                           مبيناد چشم بد روز گار

كه آزادگان را دهم بر تو باز                 دهم ما كيا ن  را به چنگال باز

سردار ظفر  در مجالسي كه شاهنامه خواني در حضورش  انجام ميشود  كيسه سكه هاي طلا  را روي شاهنامه مي ريخت  تاشاهنامه خوان بردارد ودر اين كار تشويق  شود .ودر پايان اين حقير بنيابت از ايل جليل بختياري استاد گرامي جناب   آجواد خسروي نيا را مورد تحسين قرار ميدهم  كه شاهنامه حكيم ابوالقاسم فردوسي  را  كامل به زبان بختياري بر گردانده،او بيان داشت كه روي يك جلد آن هفت سال كار كردم .

                                كلامي زشاهنامه مند بجا          به جوش ايونه حين پاك پيا

به قلم دوست عزیزم : جناب آقای علی بلدی