فرهنگ بختياري از هر نظر خاص است.شايد به لحاظ رنگ و بوي خاص نمادها و اساطير کهن و چه از نظر نگاه مردماني که از زندگي سنتي قديمي و مظاهر آن طي کمتر از چند دهه دل کنداند و به شکل امروزي به مدرنيته شدن خود دل بستهاند.
اما همين فرهنگ هم در هر زمان با تأثيراتي که بر ساير فرهنگهاي سرزمينش قرار داده است خود را مرتباً در چالشي بزرگ قرار ميدهد.يادمان نرود ظهور مظاهر قدرت در يک جامعه کوچ رو نشانه بارز رشد آن جامعه بوده و هست. و همين امر هم سبب ظهور مداوم سرداران و دلاوران بزرگي از بختياري گرديد که متأسفانه در دوره تاريخي خود شناخته نشدند و پس از آن هم مورد بي مهري قرار گرفتند.اما در کنار همه اين تمايزها فرهنگي که سعي دارد همه چيز خود را متمايز کند ميبايست در تمامي مظاهر الگو داشته باشد.لباس بختياري اگر چه امروز کمرنگ تر از ساير فرهنگهاي هم رده خود و اقوامي مثل عرب و کرد استفاده ميگردد.اما هنوز هم در تمامي مراسمهاي مهم از آن استفاده ميشود و لباس بختياري هنوز نماد جامعه آن است.اگر چه متأسفانه فرهنگ اشتباه رايجي رخت تيره و سياه رنگ را براي ساليان متمادي بر صورت و تن زنان اين سرزمين کشانيده است اما هنوز هم دختران بسياري از لباسهاي فاخر و رنگهاي روز و جديد آن استفاده مي کننده و اين شادترين لباس تمامي خرد فرهنگها و اقوام آريايي را ميپوشند.اين الگوها تنها در لباس خلاصه نميشود هر فرهنگي براي رسانيدن صداي خود صدا ميخواهد و در اين حيطه نيز نوع موسيقي نماد و فرهنگ آن قوم و فرهنگ است.
بختياري نيز چون اقوام ديگر موسيقي مخصوص به خود را داشته و دارد.موسيقي که اين روزها نه تنها به يک موسيقي ملي تبديل شده بلکه از آن در مرا سمات مهم کشور استفاده ميشود و همان موسيقي است که در جشنهاي مهمي نظير لحظه تحويل سال نواخته ميشود. و همان موسيقي است که هم براي جشن و هم براي عزا شکلش عوض ميشود.
هر چند متأسفانه عدهاي به غلط و به سبب نداشتن کوچکترين اطلاعي از موسيقي آن را ندانسته به سبب صداي بلند و سبک نواختنش در جشنها رد ميکنند . و انگار اين قوم فقط ميبايست هميشه عزادار باشد.
صداي موسيقي تنها صدا نيست بلکه موسيقي بستري است براي کلامي که گفته ميشود. و همين امر هم سبب ظهور نمادهاي موسيقي محلي ميگردد.
بهمن علاالدين نماد يک صدا در فرهنگ بختياري است.صدايي که گاهي ناله فرو خفته يک فرهنگ را فرياد ميزند و گاهي شوق و شعف و شادي آنان را.
صدايي که در ميان هياهوي اقوام ايراني همچنان شنيده ميشود. و اگر صداي چنين افرادي چون ديگر مردان اين فرهنگهاي بزرگ خاموش ميگردد اما نام آنان همچنين باقي است و همينان هستند که اسطورههاي يک فرهنگ خواهند بود.
اين انديشه که بيشتر از ? سال گذشته دغدغه ذهني اکثر صاحبان انديشه شده است اينست که اگر مشکل سياسيون بختياري و سرداران گذشته نا متناسب بودن ذهنيتي است که در ذهن مردم و جامعه جوان باقي ميگذارند و نبايد از اين اسطورهها نماد و مجسمه و اسطوره ساخت چرا از اشخاصي مانند بهمن علاالدين حرفي به ميان نميآيد؟
شخصي که از هر نظر ارزش يک هنرمند با فرهنگ و انساني را ميدانست و هيچ گاه از خطوط مشخص اجتماعي به زير نيامد و به باور همه مردم اين قوم قابل احترام و بزرگ است.
پس چرا تنها شخصيتي که انتظار ميرود نام و نشانش حداقل در يک شهر بختياري باقي باشد در هيچ شهر بختياري از آن حتي يک مجسمه هم نيست؟
چرا تنها فرهنگسرايي که با نام ايشان در اهواز در حال ساخته شدن بود يک شبه خراب ميشود؟و چرا با انتخاب نام او براي يک خيابان مخالفت ميشود؟
مگر هنر يک هنرمند کمتر از دانش و سياست است؟
مگر کسي که براي شناساندن فرهنگ قوم خود تلاش کرده کمتر از ساير افراد ارزش دارد؟
چرا بختياري در اين باره سکوت مي کند؟
نظرات شما عزیزان:
صورت گرفته و بسیار ناپسند و غیر قابل فهم میباشد.
صورت گرفته و بسیار ناپسند و غیر قابل فهم میباشد.

استاندار خوزستان با کمال بی شرمی دستور تخریب فرهنگسرای استاد بهمن علادین را صادر می کندو به ایل بختیاری توهین بزرگ میکند.......