ما ز بالاييم و بالا مي رويم...
چه زيبا نجوا ميکنند پدر و مادر دانيال در آخرين لحظه حضور خود بر بالين پاره تنشان :
مادر دانيال :
پير شدم تا تو بزرگ شدي، مرد شدي، حالا تنها ميري؟ هرچه برايت کردم حلالت پسرم، برو، تو را به خدا سپردم، امشب فرشتهها پسرم را روي دست ميبرن
پدر دانيال :
خم ميشود و پيشاني دانيال را ميبوسد؛ رو ميکند به جمع و با گريه ميگويد:چي بگم؟
حرف آخر مادر :اعضاي بدن دانيالم حلال است ،دوست دارم اعضاي بدن پسرم به بيماران نيازمند اهدا شود، آنها هم مثل پسرم.
و اينک پدر :ميخواهم با اهداء اعضاي بدن او جان چند بيمار ديگر نجات پيدا کند.
بني آدم اعضاي يک پيکرند
که در آفرينش ز يکديگرند/
چو عضوي به دردر آورد روزگار/
دگر عضوها را نماند قرار/
........................
دانيال محمودي نوجوان 17 سالي مسجدسليماني است که بر اثر تصادف در منطقه چهاربیشه دچار مرگ مغزي شد و بعد از انتقال اين نوجوان به بيمارستان گلستان اهواز و بعد از گذشت 48 ساعت از این حادثه و با اعلام نظر نهايي متخصصين و کادر پزشکي و تاييد مرگ مغزي ، خانواده فداکار محمودي با اهدا کليه و کبد دانيال به دو بیمار در شیراز باز ثابت کردن ،هنوز در شهر من غیرت جاریست /چرا که مسجد سلیمان بختیاریست
پيام مديريت سايت سرديارون :
تسليت واژه کوچکيست در برابر غم بزرگ شما از خداوند صبر براي شما و خانواده محترم خواهانم اميدوارم که غم آخر زندگيتان باشد .
نظرات شما عزیزان:
انّا لله وانّا اليه راجعون
همه ازخداييم وبه سوي اوبازمي گرديم.
تسليت،كلمه ي مناسبي نيست ، براي خانواده اي كه پاره ي تن عزيزشان ، زندگي بخش انسان هايي دردمند شد، پس بايد
ستايش كرد اين فداكاري و ايثاررا.
خانواده ي محترم محمودي، مارانيز جزء
خانواده ي خودبدانيد.
((يكي ازگيرنده هاي كليه هاي دانيال))

این شعر سروده خودم برای سنگ قبر بود اما تقدیم به دانیال
بخواب ای جسم بیمارم
که این یک خواب شیرین است
بخواب ای جسم بی جانم
که اینجا رامش حان است
بخواب اینجا که بوی آشنا دارد
هبوط آدمی و آدم و خاک است
همینجا مدفن هابیل و قابیل است
همینجا نقطۀ پایان تاریخ است
حسن عیدی وندی
گر ایران زمین بختیاری نداشت
گمانم که از بخت یاری نداشت

